دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز

میگه دلش برام تنگ شده حالا بعد از این همه سال داره از حسی میگه ک همیشه میخواستم بشنوم الان ک بچه داره و من بچه دارم و هر کدوم یه زندگی مستقل با فرسنگها فاصله از هم داریم انقدر شوکه شده بودم ک دست و دلم میلرزید نمیدونم چی گفتم و همش خودمو سرزنش میکنم ک اجازه دادم بهم ابراز دلتنگی کنه چقدر زمان گذشته انگار صد سال حالا بعد از این همه سال بعد از رد کردن احساسی ک صادقانه جلوش فاش کردم و نادیده گرفتش میگه دلش تنگ شده برام و این یعنی بهم فکر کرده ؟چی باید بهش میگفتم این ک تمام این سالها ب آخرین باری ک همو دیدیم فکر کردم وقتی من انتخابت نبودم ...یعنی هر بار منو دیدی به اون لحظه فکر کردیو این یعنی من تنها نبودم ک بهش فکر میکردم...راست میگن بعضی احساسات مثلِ چایی میمونه و سرد که بشه دیگه نمیچسبه مثل حسی ک الان دارم این ک شنیدن این یه جمله ی ساده اصلا بهم نچسبید حالا ک هر کدوم خانواده ی خودمون رو داریم و پدر و مادر شدیم چطوری بهم نگاه میکنه ک فکر میکنه هنوز همون دختر ساده و احساساتی هستم ک مدام تلاش میکردم به چشمش بیامو احساسمو بهش بفهمونم و هر بار پس زده میشدم آدما عوض میشن و منم دیگه نمیخوام غرورمو فدای احساساتم کنم میدونم نباید اجازه بدم این آشفته بازار زندگیمو بیشتر بهم بریزه نباید...امشب بدجوری بهم ریخته و گیجم و دلم میخواست میتونستم با یکی حرف بزنم چه خوبه آدم یه نفرو داشته باشه بدون ترس و بدون قضاوت شدن همه ی رازهای دلشو بهش بگه خوش ب حال اونایی ک دوستای صمیمی دارن در کنارشون من که از وقتی یادمه و خودمو شناختم  همیشه تنها بودم و حسرت خوردم چرا یه دوست برای خودم ندارم ... دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب

این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای بهش فکر میکنم و میدونم این درست نیست ...هنوز با شنیدن اسمش دلم میلرزه ...بعضی شبا بهش فکر میکنم ...یعنی الان همدمشو بغل گرفته و خوابیده با آرامش یا داره توی گوشش عاشقا دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب

حالِ خودمو نمیفهمم اصلا دارم آهنگهای شاد گوش میدمو سعی میکنم توش غرق بشم که همه چی یادم بره اما لعنتی ی جوری اشکام دونه دونه میریزه که خودمم گیج میشم انگار هر چی بیشتر تو این آهنگها غرق میشم بیشتر کلم دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب

و در آخر باز هم تسلیم حس و حالم شدم و اجازه دادم این بهم ریختگی حالمو عوض کنه انگار هر کاری هم کنم نمیتونم از این اندوه بزرگ زندگیم خلاص بشم یه وقتایی میگم انقدر گریه کنم که چشمام از اشک خالی بشه اما دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب

دیوونه شدم انگار همینجوری تو جام دراز کشیدمو اشکام بی اختیاراز چشمام میریزه این چه حالیه که من دارم ...تمام طول روز عصبانی و خسته ام و شبا ک سکوت میشه و میخوام مغزم استراحت کنه گریه و اندوه و هزار جور دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب

بازم غرورمو شکست با خاک یکسانم کرد اونم تو جمع چرا اصلا کلمه ها و جملاتی که از دهنش میاد بیرون براش مهم نیست و بهشون ی کم توجه نمیکنه ؟!چرا هر چی دلش میخواد بهم میگه !؟چقدر تحقیرم میکنه برای چیزای کوچ دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب

تو رو خدا به کسی همینجوری نگید عاشقتم عشق حرمت داره ،مقدسه ...پشت همین عاشقتم یه عالمه مسئولیته که باید بتونی از عهده اش بر بیای ...عاشق دل نمیشکنه ،زخم نمیزنه ،رنج و عذاب نمیده عاشق طاقت دیدن ی قطره دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب

بازم برگشتم همینجا داغون و خسته و بهم ریخته با کلی احساسات متفاوت...

گاهی اصلا نمیدونم چه حالی دارم و چی میخوام ...

سه و نیم نصفه شبه همه خوابن و من باز دارم گریه میکنم دلم گرفته و خسته ام از همه چی،همه چی

چرا این آدم ی ذره هم منو نمیفهمه؟!

دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...

از خودم بدم میاد ،از این زندگی متنفرم ،از این مردی با مشتِ گره کرده بهم حمله میکنه وهر چی لایق خودشه بارم میکنه متنفره ...یه وقتایی میگم کاش بزنه کاش با اون مشت محکمش بزنه تو صورتم و داغونترم کنه و را دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب

دلم گرفته امروز از صبح یه بغضِ تلخ تو گلوم جا خوش کرده بود و با تمامِ مقاومتی ک برای نریختنش داشتم شکستم داد...نمیدونم چرا اما از صبح مدام بهش فکر میکردم ب اون روزای نوجوونی و احساسی ک فکر میکردم از س دیگه اون آدمه سابق نمیشم ... هرگز...ادامه مطلب